در رابطه با موجوديت جامعه ميان جامعهشناسان دو نظريه متضاد وجود دارد. بعضی بر اين باورند که جامعه چيزی جز مجموعهای از افراد نيست که گردهم آمدهاند و در سايه روابط متنوع اقتصادی، سياسی و… که ميان خودشان ايجاد کردهاند، با هم زندگی میکنند. اين نظريه معروف به نظريه «اصالت فرد» است.
اما برخی ديگری از جامعهشناسان معتقدند که جامعه تنها توده افراد گردهم آمده نيست، بلکه در اثر پيوند افکار، احساسات، اخلاق، عادتها و… حيثيت و موجوديت جمعی جديد و جدای از افراد پديد میآيد که احکام و خواص ويژه خود دارد و اين حيثيت و موجوديت، تعيين کننده و شکلدهنده هويت و شخصيت افراد میباشد. اين نظريه معروف به نظريه «اصالت جامعه» است.
اخيراً بعضی از متفکران مسلمان مانند شهيد مطهری نظريه سومی مطرح کردهاند، مبنی بر اصالت فرد– جامعه. بر اساس اين نظريه ترکيب جامعه ترکيب خاصی است که در آن هم فرد دارای شخصيت و موجوديت است و هم جامعه از موجوديت و شخصيت مستقل برخوردار است.
نظريه نخست فرد را واقعيت عينی و جامعه را يک امر ذهنی میداند. نظريه دوم جامعه را يک واقعيت عينی و فرد به معنای مجموعهای از افکار، احساسات، صفات نفسانی و… را فرع و زائده جامعه تلقی میکند که همچون ظرف خالی از دريای جامعه پر میشود. نظريه سوم بر خلاف نظريه دوم فرد را ظرف خالی برای دادههای جامعه نمیداند بلکه برای فرد شخصيت بالقوه و مخصوص که مجموعهای از غرايز، گرايشهای فطری و صفات وراثتی است، قائل است. اما جامعه را نيز يک واقعيت مستقل و تأثيرگذار بر فرد میداند که میتواند استعدادها و صفات بالقوه فرد را در جهت مثبت يا منفی بکشاند و آنها را بارور يا تباه سازد و شخصيت جديدی برای فرد ايجاد نمايد.
به نظر میرسد منابع دينی بويژه قرآن کريم نظريه سوم را تأييد میکند. زيرا از يک سو فرد را مسئول اعمال و رفتار خود میداند که نشانگر وجود اراده و انتخاب مستقل در فرد است و اين با نظريه دوم نمیسازد و از سوی ديگر برای امتها و جوامع زندگی و مرگ مستقل از افراد قائل است که بيانگر موجوديت مستقل جامعه از فرد است و نظريه نخست را ابطال میکند.
در این شماره می خوانید:
فرهنگ؛ آسیبها و راه حلها / سید موسی صدر / ص 15.
فرهنگ؛ غذا و مرگ / سید ذبیح الله هاشمی نژاد / ص 29.
فرهنگ ازدواج از منظر اسلام و جامعه ما / محمدعلی فکوری / ص 47.
تأثرگذاری رسانهها بر فرهنگ / محمدصادق عادلی / ص 89.
گزارش کتاب «فرهنگ پیرو و فرهنگ پیشرو» / سید حبیب الله طاهری / ص 157.